.
 

 
 

 
 
 

 
.
 
 

به وبلاگ بهترین ها خوش آمدید
ایمیل مدیر :

» شهريور 1390
» تير 1390
» خرداد 1390
» ارديبهشت 1390
» فروردين 1390
» اسفند 1389
» بهمن 1389
» دی 1389
» آذر 1389

» چت روم
» ترک یک گناه...خود ارضایی
» ****lip2lip****
» ****lip2lip****
» Just Download
» انبار عکس
» وبلاگ طرفداران جاستین بیبر
» طرفداران جاستین بیبر
» آموزش آهنگ سازی-میکس و مستر
» طلوع ترانه
» بهترین محصولات
» به یاری اهورا مزدا
» Live Music and Entertainment
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و جدیدترین ها و آدرس afshinzehtab.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 98
بازدید ماه : 98
بازدید کل : 80626
تعداد مطالب : 1344
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



این صفحه را به اشتراک بگذارید

RSS
 
وقتی میای....
نویسنده افشین  تاریخ ارسال یک شنبه 5 تير 1390 در ساعت 15:12

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور ، که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا میشه ، لحظه دیدن میرسه

هر چی که جاده است رو زمین ، به سینه من میرسه

ای که تویی همه کسم ، بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم ، به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم

وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟

گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم؟

دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه؟

 
.:: ::.
 
چند خط...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال یک شنبه 5 تير 1390 در ساعت 15:9


کاغذ و برمیداری چند خطی یادگاری
همه گذشــــته ها تو بخاطرت میاری
سخته برام باورش منو گناه رفتن؟؟؟؟
اینو برات نوشتم نگی بهت نگفـــتن
نذار پای تلافی نه عشق دارم نه نفرت
تو عاشقم نبودی بهش میگن یه عادت
وقتی صدام کردی و خواستی پیشم بشینی
حاضر بودم بمیرم منو باهاش نبینی
حالا باید برم من، ببخش تو رو شکستم
اسمش خیانت که نیس باور کن خیلی خستم

 
.:: ::.
 
شیشۀ نازک
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 4 تير 1390 در ساعت 22:24


شیشۀ نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لکۀ انگشت دروغ ...!!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد ...
کو کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت

 
.:: ::.
 
...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 4 تير 1390 در ساعت 22:21

نه به ديروزهايي كه بودي فكر مي كنم

نه به فرداهايي كه شايد بيايي!

مي خواهم امروز را زندگي كنم...

خواستي باش...

نخواستي نباش...!

 
.:: ::.
 
تو را با چه واژهای بنویسم
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 4 تير 1390 در ساعت 22:19


تو را با چه واژهای بنویسم,
تو حسی از پروازی
نزدیکتر بیا
فاصله ات را کم کن,
با نگاهت پر می شوم,
بگذار به انتها برسیم,
سکوت را بهانه نکن
یک نفر به وسعت یک دنیا
برایت جا گذاشته است,
یک نفر برای همهء
نگرانی هایت بیدار است,
من سالهاست که درون این
قفس تو را نظاره می کنم
و بالهایم را به یاد
پر کشیدن پرواز
می گشایم تا
وقتی که درب
این قفس باز شود و
با تو به پرواز
در آیم...

 
.:: ::.
 
قلم...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 3 تير 1390 در ساعت 12:12


گم کردن قلم = بی قلم ماندن
بی قلم ماندن= ننوشتن
ننوشتن = مطالعه نکردن
مطالعه نکردن = رفوزه شدن
رفوزه شدن = دیپلم نگرفتن
...دیپلم نگرفتن = کار پیدا نکردن
کار پیدا نکردن = پول در نیاوردن
پول در نیاوردن = بی غذا موندن
بی غذا موندن = لاغر مردنی شدن
لاغر مردنی شدن = زشت شدن
زشت شدن = بی عشق موندن
بی عشق موندن = ازدواج نکردن
ازدواج نکردن = بچه نداشتن
بچه نداشتن = تنهایی
تنهایی = افسردگی
افسردگی = بیماری
بیماری = مرگ
نتیجه اخلاقی : حواست به قلمت باشه و اون رو گم نکن وگرنه خواهی مرد !

 
.:: ::.
 
باز همـــ مرام فیسبوک...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 3 تير 1390 در ساعت 12:11


باز همـــ مرام فیسبوک که وقتی دوستی تو را از لیست دوستاش حذف می کنه بهت نمیگه تا نمک روی زخمتـــ نپاشه ...
باز هم مرام فیسبوک که هیچ وقت تولدت یادش نمی ره ...
باز هم مرام فیسبوک که عکس های خانوادگیتو نشون هر کسی نمی ده ...
باز هم مرام فیسبوک که بدون حسادت برایت دوست پیدا می کنه تا تنها نباشی ...
باز هم مرام فیسبوک که سنگ صبوره

 
.:: ::.
 
گراني شده است؟
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 3 تير 1390 در ساعت 11:56

چه كسي مي گويد كه گراني شده است؟

دوره ارزانيست

دل ربودن ارزان

دل شكستن ارزان

دوستي ارزان است

دشمني ها ارزان

چه شرافت ارزان

تن عريان ارزان

آبرو قيمت يك تكه نان

و دروغ از همه چيز ارزان تر

قيمت عشق چقدر كم شده است

كمتر از آب روان

و چه تخفيف بزرگي خورده، قيمت هر انسان

 
.:: ::.
 
امشب ..
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 2 تير 1390 در ساعت 22:52


من امشب واژه ها را
یک به یک
بر دار خواهم زد!
و چشمان اسیرم را میان دفترم
پنهان خواهم کرد.
نمی خواهم بدانی
دوستت دارم!
نمی خواهم بیابی
حس عشقم را
نمی خواهم بگویم حال دردم را
و تعبیرش کنم در جمله ای کوتاه.
من امشب با نگاهم
حرف خواهم زد
و اندام تمام کوچه ها را
اشک میریزم
که شاید روزنه
از نور مهتابت به هم پاشد
و دفترهای عریانم
عروس نقطه چینها را
به خود خواند...

 
.:: ::.
 
خودکار
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 2 تير 1390 در ساعت 22:49

خودکاری

سر وته می شود

و بالا می آورد

دروغ هایی را که هنوز ننوشته ای......

بعد از آنهمه
نوشتن های عاشقانه

تازه فهمیدم

سر و ته

فقط
برای این خودکار فرق می کند

و گرنه ما

همه سر و ته یک کرباسیم !

 
.:: ::.
 
..تو را نمی بخشم
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 2 تير 1390 در ساعت 22:48

همه احساس ِ من تو این لحظه گفتن همین حرفاس _________

..تو را نمی بخشم

تو را نمی بخشم نه بخاطر اشک هایی که برایت می ریزم. نمی بخشم نه بخاطر روزها و شبهایی که از ترس لرزیدم و فرو افتادم. نمی بخشم ات نه بخاطر دلی که روزهاست ازترس جان می دهد. نمی بخشم ات نه بخاطر اینکه رهایم کردی و رفتی
.
.
.
نمی بخشم ات بخاطر همه ی آنچه را که با بی صاحب کردن دلم باعث شدی مثل سرب داغ فرو دهم

نمی بخشم ات بخاطر اینکه کمی مانده به پایان آن سفر طولانی چنان رهایم کردی که هیچ هم سفری این چنین همراهش را در سیاهی و ظلمت ناکجا آباد رها نمی کرد

نمی بخشم ات بخاطر اینکه ساده از من گذشتی از کسی که از تو هرگز ساده نگذشت

نمی بخشم ات بخاطر اینکه ترس را اولین بار بعد از رفتنت به من فهماندی چه هولناک بود و هست

نمی بخشم ات، تو شمه ای از بهشت بر من نمایاندی و کلید و بهشت را با خود بردی و مرا در برزخی رها کردی که در بلا تکلیفی اش حیرانم

نمی بخشم ات بخاطر اینکه در ظلمت آن شب لعنتی خنده و امید و آرزوهایم را به جهنم فرستادی

نمی بخشم ات بخاطر اینکه رفتنت سرمایی را درونم دمید که شعله ی فروزان هیچ آتشی قطره ای از یخ اش را ذوب نمی کند

 
.:: ::.
 
باز....
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 2 تير 1390 در ساعت 22:47

باز چشمهایم بارید از ندیدنت
باز دستهایم لرزید از نبودنت
سکوتم سرشار از ناگفته هاست,
هوای تو می خواهد دلم...
چشمهایم را ببین که هوایت
دیوانه شان کرده است,
انتظار من به اندازهء
یک حسرت شده است,
حسرتی که سالها
باید در دلم بماند,
سرا پا دردم و سنگین تر
از کوهها,
سهم من از تو چه بود؟
صدای گریستنم را بشنو از درد
زخم درونم بی اختیار ناله می کند,
مرا تنها نگذار که دیگر نای گریستن
ندارم,

 
.:: ::.
 
گناهی ندارم...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 31 خرداد 1390 در ساعت 22:21

گناهی ندارم ولی قسمت اینه که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دل من واسه جسم خستم منی که غرور و تو چشمات شکستم

سر از کار چشمات کسی در نیاورد که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم منی که غرورو تو چشمات شکستم

واسه من که برعکسه کار زمونه یکی نیست که قدره دلــــم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه که چشمای کورم به راهت بشینه



هنوزم زمستون به یادت بهاره تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلـــــم سازٍ ناسازگاره سکوتم به جز تو صدایی نداره

تو خواب و خیالم همش فکر اینم که دستات رو بازم تو دستام ببینم
ولی حیف از این خواب پریدم که بازم با چشمای کورم به راهت بشینم

سر از کار چشمات کسی در نیاورد که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم منی که غرورو تو چشمات شکستم

 
.:: ::.
 
7 نشانه فرد دروغگو!
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 31 خرداد 1390 در ساعت 22:20

به این 7 نشانه دقت کنید. آیا می‌دانستید تمام مردم جهان به طور میانگین روزی دو مرتبه دروغ می‌گویند؟ برخی افراد دروغگوهای خوبی نیستند و زود لو می‌روند اما برخی دیگر دروغگوهای قهاری هستند. آیا دوست دارید بدانید طرف مقابل‌تان در یک رابطه دروغ می‌گوید یا راست؟ به این 7 نشانه دقت کنید:

1- استرس و عرق کردن شناخته ‌ترین نشانه‌هایی که می‌تواند یک فرد دروغگو را لو دهد، عرق کردن و استرس اوست. زمانی که ما دروغ می‌گوییم همیشه می‌ترسیم لو برویم. به همین دلیل دچار استرس می‌شویم و استرس با افزایش ضربان قلب و عرق کردن همراه است.اما این موضوع در رابطه با همه مردم صادق نیست. برخی افراد به دروغگویی عادت دارند و دچار استرس نمی‌شوند!

 2- صدای خیلی زیر یا خیلی بم روان‌شناسان معتقدند صدا علامت خوبی برای شناسایی دروغگو است. چرا؟ در واقع این ما نیستیم که صدا را کنترل می‌کنیم. مغز براساس احساساتی که داریم آن را به شکل اتوماتیک تنظیم می‌کند. وقتی دروغ می‌گوییم، می‌ترسیم رسوا شویم. به همین علت معمولا تن صدا تغییر می‌کند و خیلی زیر یا خیلی بم می‌شود.


 3- سخنان ضد و نقیض دروغگوها به دلیل ترس از رسوا و شرمگین شدن تعادل احساسی درستی ندانسته و حتی حرف‌های آنها کم و بیش ضد و نقیض است. برای آنکه مطمئن شوید یک فرد دروغ می‌گوید از او بخواهید دقیقا حرفی را که در یک موقعیت خاص زده برای شما در مواقع مختلف تکرار کند، حتی سوالات متفاوت و مدام در مورد همان مساله می‌تواند ثبات فکری دروغگو را بر هم بریزد.

 4- میمیک‌های غیرمعمول پلک زدن‌های مداوم، مالیدن پلک، نگاه‌های مبهم... همگی اینها نشانه میمیک صورت یک فرد حین دروغ گفتن است. صورت دقیقا احساساتی را که داریم نشان می‌دهد و کنترل عمقی آنها کمی سخت است. اگر فردی میمیک غیرطبیعی و غیرمعمول دارد و حین صحبت با شما دچار تیک خاصی مثل مالیدن پلک می‌شود، می‌توانید به حرف‌های او شک کنید.

 5- ژست‌های مخصوص سرفه کردن درون مشت، بالا بردن دست روی سر و عقب بردن بالاتنه موقع حرف زدن از جمله ژست‌های آدم‌های دروغگو است. البته باید مراقب هم بود. برخی دروغگوها برای آنکه احساسات‌شان نمایان نشود حین حرف زدن کاملا خنثی عمل می‌کنند.

 6- حرف زدن غیر وسواسی دروغگوها معمولا در صحبت کردن وسواس به خرج نمی‌دهند و همه مسایل را رو نمی‌کنند. اگر شما حین صحبت‌ها از فردی بخواهید با دقت بیشتری مسایل را برای شما بیان کند و به عبارتی وسواسی‌تر از او سوال کنید، معمولا دروغگو چون حافظه خوبی ندارد و در دور بعد قادر به بیان همان جواب‌ها نیست. درنهایت می‌توانید از زبان او این جملات را بشنوید «به من اعتماد نداری؟» اگر فردی واقعا دروغگو نباشد، خیلی سریع از کوره درنمی‌رود و برای بار دوم هم به برخی سوالات شما پاسخ می‌دهد.

 7- احساسات اغراق‌آمیز وقتی فردی فقط با دهان می‌خندد یعنی یا می‌خواهد رعایت ادب کرده باشد یا دروغگوی ماهری است. یک لبخند صادقانه همراه با عقب رفتن لب‌ها و چین خوردن پلک‌ها در سمت خارج همراه است. یک دروغگو معمولا تنها با دهان می‌خندد تا احساسات درونی خود را مخفی کند

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 31 خرداد 1390 در ساعت 22:17

نه از خودم فرار کرده ام
نه از شما
به جستجوی کسی رفته ام که
"مثل هیچ کس نیست"
نگران نباشید
یا با او
باز میگردم
یا او
بازم میگرداند
تا مثل شما زندگی کنم.

 
.:: ::.
 
زندگی
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 31 خرداد 1390 در ساعت 22:10


زندگی آنقدر طولانی نیست که هر روز بتوان ، مهربان بودن را به فردا انداخت

 
.:: ::.
 
سردمه...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 30 خرداد 1390 در ساعت 21:10

سردمه انگار دارم می لرزم

حالا تو نیستی منم میترسم

میگم که شاید قلبم بمیره

بیاد پیش تو ، تو رو ببینه

نکنه شاید کردی نفرینم

که بعد تو من خوشی نبینم

اما باور کن عشق دیرینم

عشق تو بوده تنها تسکینم

سردمه انگار کاشکی برگردی.....

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 30 خرداد 1390 در ساعت 21:8

شاخه ها تن به تقاضای شکستن دادند
برگ ها یک به یک ازشاخه به خاک افتادند
بازموسیقی تارشب وقانون سکوت
بادهابازهم آواز عزاسردادند
بس که خمیازه فریادکشیدم دیری است
خوابهایم همه کابوس . همه فریادند
لب به آوازگشودم به لبم مهرزدند
چشمم آمدبه سخن. سرمه به خوردش دادند
گرچه یاران همه ازشادی ماغمگینند
بازشادیم که یاران زغم ماشادند...


 
.:: ::.
 
هــنوز...!
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 30 خرداد 1390 در ساعت 21:8


هــنوز نفهمیدم ...!

چطور چشمــان تو،

آن شب سرد و تاریک

راز دستانـم را فهمید ...؟!


 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 30 خرداد 1390 در ساعت 21:6

من طلاقم را از این زندگی خواهم گرفت !
نمی توانیم با هم حتی یک روز مشترک داشته باشیم ...
مهرم حلال این دنیا و همه ی کائنات .
جانم اما آزاد ...
حال اگر جانم را آزاد نمی کنی ،
روحم را آزاد کن ......
من از این زندگی طلاق می خواهم ... همین

 
.:: ::.
 
خاموشی
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 28 خرداد 1390 در ساعت 17:7

چه كسی می خواند دل تاریك مرا    

                                          در پس تاریكی دیده این تنگی را

 

چه كسی می داند راز پرواز مرا        

                                            پر پرواز داده دل رنجور مرا

 

چه كسی می خواند لب خاموش مرا 

                                        از لب  خاموشم قصه ها گفت مرا

 

چه كسی خواند مرا چه كسی گفت مرا

                              چه كسی فریاد كرد بشكن این گنگی را

 

چه كسی اصرار كرد ماندن تنها را  

                          چه كسی باز شكست این سكوت، دیگر را

 

این دلم خواست تورا، این لبم خواند تو را

                                    ماندنت پیوسته شور شیداست مرا

 

این تحمّل سر شد، این فِراق آخِر شد

                                       ای كه در تاریكی نقش تو پیدا شد

 

چه كسی خواهد گفت تو بمان با دل من

                        چه كسی خواهد خواند این سرود از لب من

 
.:: ::.
 
"بودن یا نبودن "
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 28 خرداد 1390 در ساعت 17:5

"بودن یا نبودن "

نمی دانم از درد گریختی

یا من ؟!

که دستهایم طعم درد می دهد

وصدایم شبیه توبه ی گرگ است !

 

من از آواره گی _ سالهای _ پیش از این  با تو حرف زدم

و زندگی مستعارم را

به پیشنهاد تو

از تناسخ خاطره های ناقصمان

به بلوغ دردناکی مبتلا کردم

 

 

چه اعتراف سهمناکی بود

وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید

و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید

 

تو می دیدی چگونه حرفهای تردم

شبیه شعر می شود

و من از ستوه این همه حرف

چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم ؟

 

 

من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم

و این شهامت  تلخ زنانه را

لای سیگارهایم سوزاندم

تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها .

 

ولی کاش

شکوه تنهاییم را نمی آشفتی !

 

من ا ز زل زدن خورشید

روی پنجره بیزارم

و بخشش ابر

یادم داد که ببارم وبگذرم...

 

حالا آینه ها را

به باقی روزهای تو تقدیم می کنم

تا از انعکاس خنده هایت مست شوی

 

"بودن یا نبودن "

مسئله این نیست

 

حرف سر _ نیستی  و نبودن توست.

 
.:: ::.
 
عاشق شدم
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 28 خرداد 1390 در ساعت 17:5

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامت سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 
.:: ::.
 
به كه باید دل بست؟
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 28 خرداد 1390 در ساعت 17:4

به كه باید دل بست؟
به كه شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت، همه از كینه پر است.
هیچكس نیست كه فریاد پر از مهر تو را ـ
گرم، پاسخ گوید
نیست یك تن كه در این راه غم آلوده عمر ـ
قدمی، راه محبت پوید
***
خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست
همه گلچین گل امروزند ـ
در نگاه من و تو حسرت بی فردائیست.
***
به كه باید دل بست؟
به كه شاید دل بست؟
نقش هر خنده كه بر روی لبی می شكفد ـ
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی كه تو را وسوسه عشق دهد ـ
حیله پنهانیست.
***
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ
هر كجا مرد توانائی بر خاك نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شكست
به كه باید دل بست؟
به كه شاید دل بست؟
***
خنده ها می شكفد بر لبها ـ
تا كه اشكی شكفد بر سر مژگان كسی
همه بر درد كسان می نگرند ـ
لیك دستی نبرند از پی درمان كسی
***
از وفا نام مبر، آنكه وفاخوست، كجاست؟
ریشه عشق، فسرد
واژه دوست، گریخت
سخن از دوست مگو، عشق كجا ؟ دوست كجاست؟
***
دست گرمی كه زمهر ـ
بفشارد دستت ـ
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ ـ
بر تو لبخند زند ـ
بنگرش، لیك مبوی
لب گرمی كه ز عشق ـ
ننشیند به لبت ـ
به همه عمر، مخواه
سخنی كز سر راز ـ
زده در جانت چنگ ـ
به لبت نیز، مگو
***
چاه هم با من و تو بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش كند
درد دل گر بسر چاه كنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه كنی.
***
درد اگر سینه شكافد، نفسی بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگو
استخوان تو اگر آب كند آتش غم ـ
آب شو، « آه » مگو.
***
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سكه زرد و سپیدی كه به سقف فلك است
سكه نیرنگ است
سكه ای بهر فریب من و تست
سكه صد رنگ است
***
ما همه كودك خردیم و همین زال فلك
با چنین سكه زرد ـ
و همین سكه سیمین سپید ـ
می فریبد ما را
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند ـ
گفته ام با دل خویش:
مزرع سبز فلك دیدم و بس نیرنگش
نتوانم كه گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه
« خویش » در راه نفاق ـ
« دوست » در كار فریب ـ
« آشنا » بیگانه
***
شاخه عشق، شكست
آهوی مهر، گریخت
تار پیوند، گسست
به كه باید دل بست؟
به كه شاید دل بست؟


 
.:: ::.
 
می ترسم از نبودنت...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 28 خرداد 1390 در ساعت 17:3


می ترسم از نبودنت...

و از بودنت بیشتر!!!

نداشتن تو ویرانم میكند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتی نیستی كسی را نمی خواهم.

و وقتی هستی" تو را" می خواهم.

رنگهایم بی تو سیاه است ،و در كنارت خاكستری ام

خداحافظی ات به جنونم می كشاند...

و سلامت به پریشانیم!؟!

بی تو دلتنگم و با تو بی قرار....

بی تو خسته ام و با تو در فرار...

در خیال من بمان

از كنار من برو

من خو گرفته ام به نبودنت

 
.:: ::.
 
در جست و جوی عشق
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 28 خرداد 1390 در ساعت 17:1

در جاده سفید زندگی همچنان پرواز می کنیم

و در کوچه های آن به دنبال عشقی می گردیم

عشقی که فرشتگان در مقابل اش سجده می کنند

عشقی که آسمان در مقابل اش اشک می ریزد

عشقی که کوه در مقابل اش استوار می ایستد

عشقی که دریا در مقابل اش موج می گیرد.


 
.:: ::.
 
جان منی...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 27 خرداد 1390 در ساعت 14:50

ناز پروده عشق تو شدم ، جان منی
درد خود با که بگویم که ، تو درمان منی
دین و دنیا و همه هستی من رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ، تو ایمان منی
یاد تو روشنی ذهن پریشان من است
.........در شب تیره هـجران ، مه تـابـان منی
کور دل بودم و با عشق تو بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو چشمان منی


 
.:: ::.
 
...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 26 خرداد 1390 در ساعت 17:18

حرفهایم را تعبیر میکنی، سکوتم را تفسیر،
دیروزم را فراموش، فردایم را پیشگویی،
به نبودم مشکوکی، در بودنم مردد،
از هیچ گلایه میسازی،
از همه چیز بهانه،!
من کجای این نمایشم...؟؟؟؟


 
.:: ::.
 
چگونه فراموشت کنم؟!
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 26 خرداد 1390 در ساعت 16:50


چگونه فراموشت کنم تو را؟ که همزمان با تولدت درقلبم همه را فراموش کردم.برایم تمامی اسم ها بیگانه شدند و همه خاطرات مردند دستم را به تو می دهم قلبم را به تو می دهم فکرم را نیز به تو می دهم بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از ان توست و شانه هایم که نپرس دیگر با من غریبه اند! وتمامی لحظات تو را می خواهند و برای عطر نفس هایت دلتنگی می کنند.چگونه فراموشت کنم تو را که از خرابه های بی کسی به سپید عشق هدایتم کردی.عاشقی بی قرار ویاری با وفا برای خویش ساختی و برای اشکهایم شانه هایت را ارزانی داشتی چگونه فراموشت کنم تو راکه سالها در خیالم سایه ات را می دیدم.
و تپش قلبت راحس می کردم.و به جستجوی یافتنت به در گاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس کی او راخواهم یافت؟حال که پیدایت کردم دلت را به من بده.فکرت را به من بده و سرت را روی شانه هایم بگذار. و بگذار عطر کلماتت را میان هم قسمت کنیم.

 
.:: ::.
 
ديگر امسال...
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 26 خرداد 1390 در ساعت 13:34

هرسال كاش هايم را مي كاشتم

ديگر باغبانم

هرسال شايد هايم را مي كشيدم

ديگر نقاشم

هر سال اما هايم را مي سوزاندم

ديگر اتش بانم

هرسال نداشته هايم را به قلم مي دادم

ديگر نويسنده ام

                  امسال...

                               ديگر هيچ...

                                              بيكاره ام...

 

 
.:: ::.
 
عناوین آخرین مطالب بلاگ من


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 45 صفحه بعد

 
 
 

  .:: Design By : Afshin Zehtab ::.