دلم فضای شاعرانه می خواهد
غروب,دیدار تو را شاعرانه می خواهد
باز دلم ازعطر یاس سنگین شده
انگار او هم غزل عاشقانه می خواهد
دوش با خودم گفتمیا عشق یا انتخاب
برای تصمیم از تو اجازه می خواهد
دمی گفتم حلالش کن که دیگر وقت تنهاییست
ولی قلبم برای تکرار تپش بهانه می خواهد
با خود گفتم تنهای تنهایش گذار
ولی یارب اینکار صبر عارفانه می خواهد
قسمش دادم گفتم نرو از کوچه تنهایی
گفتم بمان که این را دل از تو عاجزانه می خواهد
گفتش برو که وقت تنگ است
او از من کاری شجاعانه می خواهد
او رفت و سالهاست که من تنهایم
ولی باز هم دلم او را دزدکانه می خواهد