![](http://pics9.com/images/77343680841472666729.jpg)
تو همان کورسوی نوری که تو جاده تاریک عشق راه گشای منی ، تو همان ریسمان مددی که برای رسیدن به آن پله ها ساختم
تو همان انتهای عشقی که منو دونده وار به دنبالت می کشانی ، تو همان خورشیدی که پرتو آن با گرمی ، یخ های دلم را باز کرد .
برق نگاهت متلالی همچو الماس چشمانم را خیره کرد ، تو همان درخت سرو بلندی که زیر سایه ات آرام گرفت دردهایم …
تو همان دریای غرانی که کنارت آرامش را در دل احساس کردم ، صدایت طنین انداز همیشه زنگ دلم را می زند …
تو همان رودخانه ای که من ماهی کوچک با جریانت در آب رقصانم ، تو همان شبنمی روی گلبرگم که می خواهم نگاهت دارم
قامت بلندت همان تابلوی زیبایی در دلم ، چشمان آبی ات همان آسمان است در نگاه من
عزیزم کاش دنیا یک لحظه مال من بود تا در همان لحظه با عشق آن را به تو تقدیم می کردم
کاش واژه ها می توانستند در کنار هم حلقه گل شایسته تو را در کلامم به تو تقدیم کنند …
نظرات شما عزیزان: