عبورکردم
ازخیال آینه
سکوت رافریادزدم
تاازفراسوی خیال ذهنم
وعریانی اتاق
...که فاتحانه درآغوشم می کشد
شاید
کسی که دوستش دارم
درحوالی چشم هایم پیاده شود
ودعوتم کند
انگارچشمهایش چیزی می گویند
ومن بی پروا
به عریان ترین دعوت بوسه هایش
سیب سرخ راگاززدم
ناگاه
درآستانه یقین
سایه ها
درسکوتی اندوهبارسررسیدند
شکوفه های آبستن خیال
درقاب خود
آرام خوابیدند
آه...کاش فاصله ی بین من و تو
به اندازه دو
آه
کوتاه بودادامه ...
نظرات شما عزیزان: