باغ مهربانی ام کجاست؟
از
درخت تنهایی پرسیدم لبخندی زد و گفت :باغ چیست
از پرندهء کوچک دور
افتاده ای پرسیدم پر کشیدو گفت:کجاست
از گل رزی پرسیدم مغرورانه گفت:هیج
کجا
از باران پرسیدم عاشقانه گفت:افسوس
از تو پرسیدم آگاهانه
گفتی:نمی دانم
از خودم پرسیدم ...
موجی در درونم شعله ور شد ،اشک در
چشمانم لغزید،
دستهایم لرزید و صدا در گلویم زمزمه کرد آنجا
و من بی
اختیار سوی اشارهء انگشتم را نظاره میکردم....
نظرات شما عزیزان: