
به آغوشم بگیر ...
مرا نرم نرمک بین بازوان خود در امتداد یک سکوت ...
به هُرم داغ یک نفس ... در انتهای هر چه هست ...
به دست بوسه ای بده ... مرا بخوان به آن نگاه ...
به آن دو چشم پر غرور ... سپس دوباره پلک ببند ...
ببر مرا به ابتدای اولین ... در آن حصار نازنین ...
که مست می کند مرا ... به اوج می کشد ترا ...
.
در آن هنگام که میان بازوان تو همچو پروانه ای در مُشت اسیر ...
از شرم نگاه های داغ و سرکشت پلک فرو می نهم ...
در آرزوی با تو بودن و عبوز از مرز تن ...
قطره قطره ذوب می شوم ...
.
چقدر رویای با تو بودن را تکرار کنم؟؟!!
نظرات شما عزیزان: