
حس خوب با تو بودن ... ديگه با من آشنا نيست
شعر خوب از تو گفتن ... ديگه سوغاتيه من نيست
من همونم كه يه روزي ... واسه چشمات لونه ساختم
واسه بوسيدن دستات ... همه زندگيمو باختم
توي رودخونه ي قلبت ... قايق من رفتني بود
من از اول مي دونستم ... قايقم شكستني بود
واسه قلب صد تا عاشق ... زير پنجرت مي خوندم
توي هر شهري كه بودي ... من مسافرت مي موندم
اگه باروني نباشه واسه ريشه درختم
تو نياز تو مي موندم تا بباري روي بختم
توي رودخونه ي قلبت ... قايق من رفتني بود
من از اول مي دونستم ... قايقم شكستني بود
قامت خوب و قشنگت ... شده درمونه تب من
سفرت بي انتها بود ... واسه قصه ي شب من
چيز تازه اي ندارم كه به پاي تو بريزم
فصل خوب مهربوني ياورت باشه عزيزم ...
نظرات شما عزیزان: